بیتابیتا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

بیتای زندگی مامانی و بابایی

2 تا مروارید جدید

دخمل ناز نازی من دو تا دندون دیگه از بالا درآوردی.مبارکت باشه. امروز 92/7/16 وقتی داشتم میخندوندمت دیدم دندونای نیش بالاییت جوونه زده.هر دو باهم ایشالله مبارکت باشه دردونه ی من.حالا دندونات شد 4 تا دوست دارم هوارتاااااااااااااااا ...
16 مهر 1392

هنوزم بوی بهشت میدی عزیزم.........

عزیزترینم ای کاش میتونستم زمانو متوقف کنم...میترسم.از روزایی که قراره دلتنگ این روزها بشم میترسم. ای کاش میتونستم از لحظه لحظه ی زندگیت فیلم بگیرم تا حتی 1 ثانیه از این روزها و با تو بودن ا ز ذهنم پاک  نشه.ایکاش همیشه این معصومیت و لطافت و پاکی رو حفظ کنی دخترم.... عاشق بودن و عشق ورزیدن میدونی یعنی چی؟میخوام بهت بگم عشق یعنی چی.... عشق یعنی وقتی در تاریکی شب دو تا چشم نگران نگات کنن و وقتی ببینه کنارشی و با نوازشات بفهمه تنهاش نمیذاری و دوباره به خواب ناز بره! عشق یعنی وقتی میترسه صورت کوچیک و لطیفشو روی شونه ات بذاره و با دستای کوچولو بغلت کنه و احساس امنیت کنه! عشق یعنی وقتی گریه میکنه و د...
10 مهر 1392

پاییز از راه رسید...

امروز اولین روزه پاییزه دختر خوشگلم....یه جورایی دلم گرفته.یاد روزای خوب بارداریم افتادم.دلتنگ تکون خوردنای ناز شما شدم.یادش بخیر پارسال که توی دلم بودی لحظه شماری میکردم تا مهر برسه.فکر میکردم اگه پاییز شروع شه زمان زودتر میگذره و من زودتر بغل میگیرمت...ولی غافل از اینکه  پلک میزنیم و زمان میگذره.انگار همین دیروز بود که اولین بوسه تکرار نشدنی رو به پیشونیت زدم.9 ماه و 10 روز گذشت...همیشه با خودم میگم باید قدر تمام لحظه های بودن با بیتاجونم و بابایی و خوانواده ام رو بدونم ازشون تمام استفاذه رو ببرم....امیدوارم خدای مهربونم کمکم کنه تا روزی پشیمون نشم. اخرین ماه پاییزم که تولد 1 سالگی جوجه منه          ...
1 مهر 1392

اولین های بیتا جونم

عزیز دل مامانی اینجا میخوام تمام اولین های جوجومو ثبت کنم تا روزی با خوندن اینها بدونی چقدر برای مامانی و بابایی با ارزشی و ما با دیدن اولین های تو چه ذوقی میکنیم............. مامانی و بابایی عاشقتن اولین گریه                  1391/9/23  اولین خنده              1391/10/28 اولین آغو آغو کردن      1391/10/30 اولین واکسن            1391/11/23 اولین مسافرت (جلفا)     1392/1/8 اولین رستوران رفتن       1392/1/11 اولین نشستن د...
1 مهر 1392

عزیزم گفتی ماما....

نفسم امروز 92/6/27 وقتی داشتی گریه میکردی نگاهم کردی و گفتی ماما تا قبل به طور پیوسته میگفتی ماماماماماما.......ولی امروز کامل بهم ماما گفتی.خیلی خوشحال شدم و ذوق کردم...... عزیزم شما لایق بهترینایی.خیلی دوست دارم و عاشقتم ...
27 شهريور 1392

نه ماهگیت مبارک پرنسس

دختر خوشگل مامانی از اولین روزی که شدی همه زندگیم و عشقم نه ماه گذشت. خدایا شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت برای کنترل 9 ماهگیت رفتیم بهداشت.وزن و قدت یخورده کمه.ایشالله ماه بعد جبران میکنی عزیزم وزن:7.800 قد:69 مامانی عاشقتم و خیلی خیلی دوست دارم  خیلی شیطون و بلا شدی.هیچی تو خونه از دست شما در امان نیست. مثلا وقتی بغلمی و میریم سمت یخچال بدون اینکه من متوجه بشم تخم مرغ برمیداری و میندازی زمین یا میز پذیرایی که خرابش کردی و با در قندون روش خط انداختی از همه مهمتر این لب تاپ بیچاره که دیگه خیلی از شما میترسه ولی من و بابایی عاشق همه ی این شیطنتای شماییم و عشق میکنیم با همه کارات جدیدا یاد گرفتی بوس میک...
23 شهريور 1392

روز دختر مبارک بهترینمممممممممم

دختر قشنگم اول از همه دلیل دیر آپ کردن وبلاگتو بگم که انقدر بلا و شیطون شدی که دیگه واسم وقت اضافه نمیذاری قربونت برم من منم همش دنبال شمام تا کار خطرناک نمکنی عزیزم.همش میگیری و بلند میشی و یهو برمیگردی تا راه بری راستی از تاریخ 15/6/92 موقع چهار دست و پا رفتن میتونی بشینی  دیروز 2-3 باری کلمه ما ما رو تکرار کردی و بعدشم با با....ولی پشت هم میگی  و گاهی ام مابا میگفنی خیلی شیطون و بلا شدی و منم فقط سرگرم بازی با شما.خیلی خوش میگذره بهمون حالا میرسیم به روز دختر عزیزترینم روزت مبارک دختر گلم....همدم مامانی... مامانی خیلی عاشقته خیلی... از با شما بودن بهترین حس دنیا رو دارم دخترم... عشقم...
18 شهريور 1392
1